کیمیا

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت سرها در گریبان است......

کیمیا

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت سرها در گریبان است......

خوشبختی

روزی فردی به دنبال خوشبختی می گشت به هر کس می رسید می پرسید خوشبختی چیست؟مردی به او گفت به بالای آن تپه برو در آنجا قصری است و درون آن قصر پیری زندگی میکند او به تو معنی خوشبختی را خواهد گفت... مرد رفت و وارد قصر شد قصر زیبایی بود نزد پیر رسید از او پرسید خوشبختی چیست ... پیر به او یک قا شق داد که قطره ای روغن در آن بود گفت برو وتاشب همه جای قصروباغ را بگرد وشب برگرد اما حواست باشد که نباید این قطره روغن بریزد ..مرد رفت و شب برگشت پیر از او پرسید ان میوه های رنگارنگ را در باغ دیدی؟مرد جواب داد :نه حواسم به این قطره بود که یک وقت نریزد..پیر دوباره پرسید :ان تابلوهای زیبا را را درفلان جای قصر دیدی؟مرد دوباره جواب داد:نه مواظب بودم تا این قطره.........پیر دوباره سئوال کرد و مرد همان جواب راداد..پیر به او گفت برو فردا دوباره بیا.فردای آنروز مرد دوباره نزد پیر امد و پیر دوباره قطره روغنی را دست او داد وگفت دوباره برو وتاشب در باغ و قصر بگرد وشب برگرد ودوباره مواظب قاشق باش تا قطره روغن نریزد ..مرد رفت و شب برگشت پیر دوباره همان سئوالها را پرسید و مرد درجواب می گفت اری میوه ها را دیدم ..تابلوهای زیبا را دیدم ..گلها را بوییدم فلان فرشهای زیبا را دیدم واز همه چیز لذت بردم ....... در آخر پیر پرسید خوب قطره روغنی که قرار بود مواظب باشی تا نریزد را به من بده.مرد گفت:آخ شرمنده انقدر حواسم به زیباییها و لذتهای قصر بود که قطره ریخت.پیر به اوگفت:پسرم خوشبختی یعنی اینکه هم از این زیباییها ونعمتها لذت ببری واستفاده کنی و هم آن قطره روغن را حفظ کنی.

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
کامبیز دوشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 01:40 ق.ظ http://kambiz-64.blogsky.com

سلام
داستان خیلی جالبی بود. هرچند قبلاْ اونو جایی خونده بودم ولی خوندن دوباره اون چیزی از زیبایی اون کم نکرد... یکم سایز متنت کوچیک نیست؟ چشم رو اذیت می کنه.
موفق باشی

سلام دوست عزیز. ممنون که بهم سر زدید و ممنون از نظر لطفتون. آره حق با شماست یکم سایز متن کوچیکه تصحیحش می کنم.
باز هم منتظر حضور سبزتون هستم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد