-
مومیائی
شنبه 30 شهریورماه سال 1387 18:05
بقلم خود استادشهریار: بعد از سی و پنج سال بموطن خود تبریز برگشته ام. به یک مومیائی ماننده ام که بعد از قرن ها زنده شده باشد در اطراف خود هیچ آشنائی نمی بینم. حتی یک خشت. همه رفته اند همه ... مومیائی چشم میمالم هنوز گوئی از خواب قرون برخاستم زندگی گم کرده دنیای قدیم نیست یک خشتی که عهدی نوکنم خواب و بیداری چه کابوسی...
-
این منم بنده تو!
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1387 08:35
شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن مدتها بود که دلم برای مهمونیت تنگ شده بود خدا! برای لحظه افطار، برای خرما و بوی نان بربری تازه، برای سوپ های مامان که تورمضان مزه متفاوتی داره و برای شوله زردهاش، برای دعاهای ماه رمضان، برای سحری هاش.... آخ که چه حس خوبی دارم! همیشه روز اول رمضان سحری که پامیشم هیجان عجیبی دارم انگار...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 شهریورماه سال 1387 16:42
don't wait until people are dead to give them flower برای دادن گل به دیگران منتظر مراسم تدفین آنها نباشید.
-
چه کسی میداند.....
جمعه 1 شهریورماه سال 1387 17:51
چه کسی می داند که تو در پیله تنهایی خود تنهایی؟ چه کسی می داند که تو در حسرت یک روزنه در فردایی؟؟ پیله ات را بگشا....!
-
که مسافر برای رفتن آمده است..
شنبه 15 تیرماه سال 1387 19:19
قلبم کلبه ایست قدیمی ، گرم و دنج، هربار مسافری می آید کلبه را چراغانی کند، دل می بندم و از یاد می برم که مسافر برای رفتن آمده است....!!
-
پرنده مردنی است...
چهارشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1387 16:59
دلم گرفته است دلم گرفته است به ایوان می روم و انگشتانم را بر پوست کشیده شب می کشم چراغهای رابطه تاریکند چراغهای رابطه تاریکند کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد کسی مرا به میهمانی گنجشکها نخواهد برد پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی است. <فروغ فرخزاد>
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 فروردینماه سال 1387 14:44
نوبهار است در آن کوش که خوش دل باشی که بسی گل بدمد باغ تو در گل باشی!!!!
-
برای تو .....
پنجشنبه 16 اسفندماه سال 1386 23:58
برای تو می نویسم تو که میدونم امشب می خونی تو که هیچ وقت تنهام نذاشتی تو که......... گرم یاد آوری یا نه من از یادت نمی کاهم!!!
-
و مرگ که بدونی برمیگردی پیشم..!!!
شنبه 4 اسفندماه سال 1386 22:42
خدا داشت منو بدرقه می کرد بهم گفت: جایی که میری مردمی داره که میشکوننت نکنه غصه بخوری من همه جا باهاتم تو تنها نیستی تو کوله بارت عشق می ذارم که بگذری قلب می ذارم که جا بدی اشک میدم که همراهیت کنه و مرگ که بدونی برمیگردی پیشم..!!!
-
روزهای خوش آینده
چهارشنبه 1 اسفندماه سال 1386 16:43
هر روز در تلاش هستیم که به روزهای خوش آینده برسیم وقتی به این روزها رسیدیم می بینیم که چه روزهای خوشی را در گذشته از دست داده ایم.
-
انسانم......
جمعه 26 بهمنماه سال 1386 01:26
زخمی بر پهلویم است و خون می چکد و خدا نمک می پاشد و من پیچ می خورم و تاب می خورم و دیگران گمانشان که می رقصم من این پیچ و تاب را و این رقص خونین را دوست دارم چون به یادم می آورد که سنگ نیستم چوب نیستم ... خشت و خاک نیستم که انسانم...!
-
از همه اندوهگین تر کسی است که....
پنجشنبه 11 بهمنماه سال 1386 23:01
سارتر:از همه اندوهگین تر کسی است که از همه بیشتر می خندد. وین دایر: این شمایید که به مردم می آموزید که چگونه باشما رفتار کنند. ناپلئون: من در جهان یک دوست داشته ام و آن خودم بوده ام. مارکز: هرگز وقتت را با کسی که حاضر نیست وقتش را با تو بگذراند نگذران.
-
خوشبختی
دوشنبه 8 بهمنماه سال 1386 01:09
روزی فردی به دنبال خوشبختی می گشت به هر کس می رسید می پرسید خوشبختی چیست؟مردی به او گفت به بالای آن تپه برو در آنجا قصری است و درون آن قصر پیری زندگی میکند او به تو معنی خوشبختی را خواهد گفت... مرد رفت و وارد قصر شد قصر زیبایی بود نزد پیر رسید از او پرسید خوشبختی چیست ... پیر به او یک قا شق داد که قطره ای روغن در آن...
-
تا حالا شده من دلت رو بشکنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جمعه 7 دیماه سال 1386 00:45
برای هزارمین بارپرسید: تا حالا شده من دلت رو بشکنم؟ منم برای هزارمین بار به دروغ گفتم : نه.. هیچ وقت! تا مبادا دلش بشکند!!!!!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 آذرماه سال 1386 01:17
تورامن چشم در راهم شباهنگام........!
-
الهی
دوشنبه 21 آبانماه سال 1386 23:45
الهی!به حرمت آن نام که توخوانی وبه حرمت آن صفت که توچنانی دریاب که می توانی.. الهی!عمرخودبه بادکردم وبرتن خودبیدادکردم..گفتی وفرمان نکردم درماندم ودرمان نکردم.. الهی!عاجزوسرگردانم..نه آن چه دارم دانم ونه آن چه دانم دارم... الهی!اگرتومراخواستی.من آن خواستم که توخواستی... الهی!به بهشت وحورچه نازم..مرادیده ای ده که...
-
چارلی چاپلین به دخترش.....
سهشنبه 15 آبانماه سال 1386 22:55
چارلی چاپلین به دخترش: تاوقتی قلب عریان کسی راندیدی بدن عریانت رانشانش نده! هیچ گاه چشمانت را برای کسی که معنی نگاهت رانمی فهمدگریان مکن. قلبت راخالی نگه دار اگرهم یه روزی خواستی کسی رادرقلبت جای دهی سعی کن که فقط یک نفرباشد به اوبگوکه تورابیشتراز خودم وکمترازخدادوست دارم زیراکه به خدااعتقاددارم وبه تو...
-
توبه من خندیدی........
یکشنبه 13 آبانماه سال 1386 16:40
توبه من خندیدی ونمی دانستی که من باچه دلهره ای سیب راازباغچه همسایه دزدیدم باغبان درپی من شد دوید سیب رادست تودید غضب آلودنگاهی به من کرد سیب دندان زده از دست توافتادبه خاک وتورفتی وخش خش گام تو سالهاست تکرارمیدهدآزارم ومن همچنان غرق این پندارم که چراباغچه کوچک ماسیب نداشت؟! "حمیدمصدق"
-
سخنی از یک بزرگ
یکشنبه 6 آبانماه سال 1386 22:39
جرج آلن: اگرکسی رادوست داری به اوبگو.زیراقلبهامعمولا باکلماتی که ناگفته می مانند می شکنند...!
-
مهمان ناخوانده!!
سهشنبه 1 آبانماه سال 1386 22:58
آمدنت بی خبربود ورفتنت.... روزی ازراه رسیدی ومهمان ناخوانده ی شبهای خلوتم شدی! شبهایم نقش خنده هایت رابه خودگرفت.. ومن ناخودآگاه دلبسته ی مهمانم شدم.اما........ رفتنت اما نمیدانم زچه روی بی خبربود! مراببخش که به وفایت شک کردم . اما....امروز فهمیدم که نیستی..!! نبودنت رابه یادروزهاوشبهای بودنت سپری می کنم به امیدروزی...
-
دو سخن کوتاه اما....
دوشنبه 30 مهرماه سال 1386 23:56
** زندگی واسه ما آدما مثل دفتره.... برگه اولش خوش خط می نویسی ودوست داری به آخرش برسی.. وسطاش خسته میشی بدخط می نویسی وهی برگه حروم می کنی.. اما آخرش که رسیدجاکم میاری..حسرت می خوری که چرا برگه هاشو حروم کردی ! ** اگرنمی توانی اوراببخشی ازبزرگی گناه اونیست ازکوچکی دل توست!!!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 مهرماه سال 1386 00:51
درهربن بستی راهی هست. هرگاه به بن بست رسیدی راه آسمان باز است پس پرواز بیاموز.......!!!